Sunday, August 05, 2007

من بی می ناب زيستن نتوانم...

حالم خرابه.
می خوام بگم :«حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود» و نترسم از این که چقدر ممکنه از این حرف غصه ات بشه.
«...ازش پرسيدم: -پس تو هم تشنه‌ات هست، ها؟اما او به سوآلِ من جواب نداد فقط در نهايت سادگی گفت: -آب ممکن است برای دلِ من هم خوب باشد...از حرفش چيزی دستگيرم نشد اما ساکت ماندم. می‌دانستم از او نبايد حرف کشيد.خسته شده بود. گرفت نشست. من هم کنارش نشستم. پس از مدتی سکوت گفت:-قشنگیِ ستاره‌ها واسه خاطرِ گلی است که ما نمی‌بينيمش...گفتم: -همين طور استو بدون حرف در مهتاب غرق تماشای چين و شکن‌های شن شدم.باز گفت: -کوير زيباست...»
دلم خیلی گرفته... دلم خیلی تنگه...

2 comments:

Mohamad Reza said...

خسته ای ؟ اینکه چیزی نیست ! همه خسته ان !

کاش با می ناب میشد فرار کرد این روز ها

Legal action against blockchain.com said...

سلام وب خيلي خوبي داريد و نفسش گرمه باعث افتخاره به من سر بزنيد www.behnazjavani.blogfa.com